هیچوقت فکر نمیکردم در این حد از من دور بشی!...همیشه وقتی دلم برات تنگ میشد، به این باور داشتم هستی ... هیچوقت فکر نمیکردم ظهر امروز بری و من آخرین شبی باشه که بالا سرت بمونم و حتی آخرین باری باشه که منو بوسیدی و فقط اسممو گفتی ... امروز شد پنج سال ! درسته الان دارم بغضمو قورت میدم! ولی اشکهامو نمیتونم نگه دارم...اینو بدون که همیشه تو قلبم پایداری.. پدر بزرگی که فراتر از یه پدر بود برام... روح قشنگت تو آرامش ...
یادداشتـ 35...برچسب : نویسنده : 2728304 بازدید : 3