یادداشتـ 30

ساخت وبلاگ

 آب سرد و آب گرم را باهم باز کردم تا قابل تحمل تر شوند!... سرم را زیر آب گرفتم و سر درد دیوانه ام کرد،ولی بعد چند ثانیه عادت کردم!... گرسنه بودم،دلم صبحانه میخواست.... موهایم را با حوله ی سر خشکاندم... چتری هایم تاب برداشته و به حالت فر در آمده!... حوصله ی سشوار و اتو را ندارم، شانه میزنم و به سمت راست کج میریزم... لبم ترک برداشته!... کمد را باز میکنم،از بین آنها،کمرنگترینشان را برمیدارم.... روی لبهای ترک خورده ام میمالم!... دلم میخواهد به مژه هایم ریمل بزنم! منصرف میشوم!... کِشوی کتابخانه را باز میکنم،از بین لاکهای رنگی ،رنگ زرشکی را برمیدارم!... ناخنهایم را دیروز ظهر کوتاه کرده ام... معتقدم به ناخن های کوتاه ،لاک نمی آید! به شش یا هفت ناخنِ انگشتم ،رنگ زرشکی میزنم و منصرف میشوم که روی ناخن های کوتاه، لاک زده ام!... بیخیال میشوم و تا آخرین انگشت پیش می روم!... با موهای کمی خیس و لاکهای نیمه خشک نشسته ام روی مبل و تایپ میکنم!... هنوز صبحانه نخورده ام!... 

 

پی نوشت : این روزها،دلم عجیب هوای نوشتن میکند!

یادداشتـ 35...
ما را در سایت یادداشتـ 35 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2728304 بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 7:27